کد مطلب:328936 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:6843

سوره مومنون، آیات(1)تا(25)
بسم الله الرحمن الرحیم



قد اءفلح المؤ منون (1)

الذین هم فی صلاتهم خاشعون (2)

و الذین هم عن اللغو معرضون (3)

و الذین هم للزكوة فاعلون (4)

و الذین هم لفروجهم حافظون (5)

إ لا علی اءزوجهم اءو ما ملكت اءیمانهم فإ نهم غیر ملومین (6)

فمن ابتغی وراء ذلك فأ ولئك هم العادون (7)

و الذین هم لا ماناتهم و عهدهم راعون (8)

و الذین هم علی صلواتهم یحافظون (9)

اءولئك هم الوارثون (10)

الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون (11)





ترجمه :



به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

1 - مؤ منان رستگار شدند.

2 - آنها كه در نمازشان خشوع دارند.

3 - و آنها كه از لغو و بیهودگی رویگردانند.

4 - و آنها كه زكات را انجام می دهند.

5 - و آنها كه دامان خود را از آلودگی به بی عفتی حفظ می كنند.

6 - تـنـها آمیزش جنسی با همسران و كنیزانشان دارند كه در بهره گیری از آنها ملامت نمی شوند.

7 - و هر كس غیر این طریق را طلب كند تجاوزگر است .

8 - و آنها كه امانتها و عهد خود را مراعات می كنند.

9 - و آنها كه از نمازها مواظبت می نمایند.

10 - (آری ) آنها وارثانند.

11 - كه بهشت برین را ارث می برند، و جاودانه در آن خواهند ماند.

تفسیر:

صفات برجسته مؤ منان

هـمـانـگـونـه كـه قـبلا گفتیم انتخاب نام مؤ منون برای این سوره به خاطر آیات آغاز این سـوره اسـت كـه ویـژگـیـهای مؤ منان را در عباراتی كوتاه ، زنده و پر محتوا تشریح می كـنـد، و جـالب ایـنـكـه نـخـسـت به سرنوشت لذتبخش و پر افتخار مؤ منان پیش از بیان صـفـات آنـهـا اشاره می نماید تا شعله های شوق و عشق را در دلها برای رسیدن به این افتخار بزرگ زنده كند.

می فرماید: (مؤ منان رستگار شدند)، و به هدف نهائی خود در تمام ابعاد رسیدند (قد افلح المؤ منون ).

(افلح ) از ماده (فلح و فلاح ) در اصل به معنی شكافتن و بریدن است ، سپس به هر نوع پیروزی و رسیدن به مقصد و خوشبختی اطلاق شده است .

در حقیقت افراد پیروزمند و رستگار و خوشبخت موانع را از سر راه بر می دارند

و راه خود را به سوی مقصد می شكافند و پیش می روند.

البـتـه فـلاح و رسـتـگـاری مـعـنـی وسـیـعـی دارد كـه هـم پـیـروزیـهـای مـادی را شامل می شود، و هم معنوی را، و در مورد مؤ منان هر دو بعد منظور است .

پـیـروزی و رسـتـگـاری دنـیـوی در آن اسـت كـه انـسـان آزاد و سربلند، عزیز و بی نیاز زنـدگـی كـند، و این امور جز در سایه ایمان امكان پذیر نیست ، و رستگاری آخرت در این اسـت كـه در جـوار رحمت پروردگار، در میان نعمتهای جاویدان ، در كنار دوستان شایسته و پاك ، و در كمال عزت و سربلندی به سر برد.

(راغب ) در (مفردات ) ضمن تشریح این معنی می گوید: (فلاح دنیوی در سه چیز خـلاصـه می شود: بقاء و غنا و عزت ، و فلاح اخروی در چهار چیز: بقاء بلا فناء، و غنی بلا فقر، و عز بلا ذل ، و علم بلا جهل : (بقای بدون فنا، بی نیازی بدون فقر، عزت بدون ذلت ، و علم خالی از جهل ).

سـپـس بـه بـیـان ایـن صـفـات پـرداخـته و قبل از هر چیز انگشت روی نماز می گذارد و می گوید: (آنها كسانی هستند كه در نمازشان خاشعند) (الذینهم فی صلاتهم خاشعون ).

(خـاشـعون ) از ماده (خشوع ) به معنی حالت تواضع و ادب جسمی و روحی است كه در برابر شخص بزرگ یا حقیقت مهمی در انسان پیدا می شود، و آثارش در بدن ظاهر می گردد.

در اینجا قرآن (اقامه صلوة ) (خواندن نماز) را نشانه مؤ منان نمی شمارد بلكه خشوع در نماز را از ویژگیهای آنان می شمرد، اشاره به اینكه نماز آنها الفاظ و حركاتی بی روح و فاقد معنی نیست ، بلكه به هنگام نماز آنچنان حالت توجه به پروردگار در آنها پـیـدا می شود كه از غیر او جدا می گردند و به او می پیوندند، چنان غرق حالت تفكر و حضور و راز و نیاز با پروردگار می شوند كه

بـر تـمـام ذرات وجـودشان اثر می گذارد، خود را ذره ای می بینند در برابر وجودی بی پایان ، و قطره ای در برابر اقیانوسی بیكران .

لحـظـات ایـن نماز هر كدام برای او درسی است از خودسازی و تربیت انسانی و وسیله ای است برای تهذیب روح و جان .

در حـدیـثـی مـی خـوانـیـم كـه پـیـامـبـر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) مردی را دید كه در حـال نـمـاز بـا ریـش خـود بـازی مـی كـنـد فرمود: اما انه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه !: (اگر او در قلبش خشوع بود اعضای بدنش نیز خاشع می شد).

اشاره به اینكه خشوع یك حالت درونی است كه در برون اثر می گذارد.

پیشوایان بزرگ اسلام آنچنان خشوعی در حالت نماز داشتند كه به كلی از ما سوی الله بیگانه می شدند، تا آنجا كه در حدیثی می خوانیم : پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سـلّم ) گـاه بـه هـنـگـام نـمـاز بـه آسـمـان نـظـر مـی كـرد امـا هـنـگـامـی كـه آیـه فـوق نازل شد دیگر سر برنمی داشت و دائما به زمین نگاه می كرد).

دومـیـن صـفتی را كه بعد از صفت خشوع برای مؤ منان بیان می كند این است كه : (آنها از هر گونه لغو و بیهودگی رویگردانند) (و الذینهم عن اللغو معرضون ).

در واقـع تـمـام حـركـات و خـطـوط زنـدگـی آنـان هـدفـی را دنـبال می كند، هدفی مفید و سازنده چرا كه لغو به معنی كارهای بی هدف و بدون نتیجه مفید است .

در حـقـیقت لغو همانگونه كه بعضی از مفسران بزرگ گفته اند هر گفتار و عملی است كه فـایـده قـابـل مـلاحـظـه ای نـداشـتـه باشد، و اگر می بینیم بعضی از مفسران آن را به باطل تفسیر كرده اند.

و بعضی به معنی همه معاصی .

و بعضی به معنی دروغ .

و بعضی به معنی دشنام یا مقابله دشنام به دشنام .

و بعضی به معنی غنا و لهو و لعب .

و بـالاخـره بـعـضی به معنی شرك ، تفسیر كرده اند همه اینها مصداقهای آن مفهوم جامع و كلی است .

البـته لغو تنها شامل سخنان و افعال بیهوده نمی شود بلكه افكار بیهوده و بی پایه ای كـه انـسـان را از یـاد خـدا غـافـل و از تـفـكـر در آنـچـه مـفـیـد و سـازنـده اسـت بـه خـود مشغول می دارد همه در مفهوم لغو جمع است .

در واقـع مـؤ مـنـان آنـچـنـان سـاخـتـه شـده انـد كـه نـه تـنـهـا بـه انـدیـشـه هـای بـاطـل و سـخنان بی اساس و كارهای بیهوده دست نمی زنند، بلكه به تعبیر قرآن از آن (معرض ) و رویگردانند.

در آیـه بـعـد بـه سـومین صفت مؤ منان راستین كه جنبه اجتماعی و مالی دارد اشاره كرده می گوید: (آنها كسانی هستند كه زكات را انجام می دهند) (و الذین هم للزكوة فاعلون ).

و از آنـجـا كـه ایـن سـوره هـمانگونه كه قبلا نیز گفتیم از سوره هایی است كه در مكه نـازل شـده و در آن هنگام حكم زكات معمولی نازل نگردیده بود، مفسران در تفسیر این آیه گفتگوهای مختلفی دارند.

آنـچـه صـحـیحتر به نظر می رسد این است كه زكات منحصرا به معنی زكات واجب نیست ، بـلكـه زكـاتـهـای مـسـتـحـب در شـرع اسـلام فـراوان اسـت ، آنـچـه در مـدیـنـه نازل شد زكات واجب بود ولی زكات مستحب قبلا نیز بوده است .

بـعـضـی از مـفـسـران نـیـز این احتمال را داده اند كه زكات به صورت یك حكم وجوبی اما بـدون حـد و حـدود در مـكـه بـوده اسـت ، یـعـنـی مـسـلمـانـان مـوظـف بـودنـد مـقـداری از امـوال خـود را بـه نـیـازمـنـدان بـپـردازنـد، ولی بـعـد از تـشـكـیـل حـكـومت اسلامی و تاءسیس بیت المال زكات تحت برنامه مشخصی قرار گرفت و نـصـابـها و مقدارهای معینی برای آن قرار داده شد و ماءمور این جمع زكات از طرف پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به هر سو اعزام شدند.

امـا ایـنـكـه بعضی از مفسران مانند فخر رازی و آلوسی در روح المعانی و راغب در مفردات نـقـل كـرده كه زكات در اینجا به معنی هر گونه كار نیك و یا تزكیه و پاكسازی روح و جان است بسیار بعید به نظر می رسد، زیرا در قرآن مجید هر جا نماز و زكات همراه با هم ذكـر مـی شود زكات به همان معنی انفاق مالی است ، و استفاده معنی دیگر نیاز به قرینه روشنی دارد كه در اینجا نیست .

چـهـارمـیـن ویـژگـی مـؤ مـنـان را مـسـاءله پـاكـدامـنـی و عـفـت بـه طـور كـامـل ، و پـرهـیـز از هـر گونه آلودگی جنسی قرار داده ، چنین می گوید: (آنها كسانی هستند كه فروج خویش را از بی عفتی حفظ می كنند) (و الذینهم لفروجهم حافظون ).

(مـگر نسبت به همسران و كنیزانشان كه در بهره گیری از آنها هیچگونه ملامت و سرزنش ندارند) (الا علی ازواجهم او ما ملكت ایمانهم فانهم غیر ملومین ).

از آنـجـا كه غریزه جنسی سركشترین غرائز انسان است و خویشتن داری در برابر آن نیاز بـه تـقـوی و پـرهـیـزگاری فراوان و ایمان قوی و نیرومند دارد، در آیه بعد بار دیگر روی هـمـیـن مـساءله تاءكید كرده و می گوید: (هر كس غیر این طریق را (جهت بهره گیری جنسی ) طلب كند تجاوزگر است ) (فمن ابتغی وراء ذلك فاولئك هم العادون ).

تـعبیر به محافظت (فروج ) گویا اشاره به این است كه اگر مراقبت مستمر و پیگیر در این زمینه نباشد، بیم آلودگی فراوان است .

و تـعـبـیـر بـه (هـمـسـران ) شامل همسران دائم و موقت هر دو می شود، هر چند بعضی از مفسران اهل سنت در اینجا گرفتار اشتباهی شده اند كه در نكات به آن اشاره خواهد شد.

تـعـبـیـر بـه (غـیر ملومین ) (آنها مورد ملامت قرار نمی گیرند) ممكن است اشاره به طرز فكر غلطی باشد كه برای مسیحیت انحرافی پیدا شده كه آنها هر گونه آمیزش جنسی را خـلاف شـان انـسـان مـی پـندارند و ترك مطلق آن را فضیلت می دانند تا آنجا كه كشیشان كـاتـولیـك و هـمـچـنین زنان و مردان تارك دنیا، در تمام عمر، مجرد زندگی می كنند، و هر گـونـه ازدواج را مخالف این مقام روحانی تصور می كنند! (هر چند این مساءله بیشتر جنبه ظاهری دارد اما در خفا جمعی از آنها طرقی برای اشباع غریزه جنسی خود انتخاب می كنند و كتابهای نویسندگان خودشان پر است از داستانهائی كه در این زمینه نوشته اند.

بـه هـر حـال امـكـان نـدارد خـداونـد غـریـزه ای را بـه عنوان بخشی از نظام احسن در انسان بیافریند و بعد آن را به كلی تحریم یا مخالف مقام انسانی بداند.

این نكته چندان نیاز به یاد آوری ندارد كه حلال بودن همسران مخالف با بعضی از موارد استثنائی نیست ، مانند حالت عادت ماهانه و امثال آن .

هـمـچـنین حلال بودن كنیزان (زنان برده ) مشروط بر شرائط متعددی است كه در كتب فقهی آمده و چنان نیست كه هر كنیزی به صاحب آن حلال باشد، و در واقع در بسیاری از جهات و شرائط، همان شرائط همسران را دارد.

در هـشـتـمـیـن آیـه مـورد بـحـث بـه پـنجمین و ششمین صفت برجسته مؤ منان اشاره كرده ، می گـویـد: (آنـهـا كـسـانـی هـسـتـنـد كـه امـانتها و عهد خود را مراعات می كنند) (و الذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون ).

حفظ و ادای امانت به معنی وسیع كلمه و همچنین پایبند بودن به عهد و پیمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤ منان است .

در مـفـهـوم وسـیـع امـانـت ، امـانـتـهـای خدا و پیامبران الهی و همچنین امانتهای مردم جمع است ، نعمتهای مختلف خدا هر یك امانتی از امانات او هستند، آئین حق ، كتب آسمانی ، دستورالعملهای پیشوایان راه حق و همچنین اموال و فرزندان و پستها و مقامها، همه امانتهای اویند كه مؤ منان در حـفـظ و ادای حـق آنها می كوشند تا در حیاتند از آن پاسداری می كنند و به هنگام ترك دنـیـا آنها را به نسلهای برومند آینده خود می سپارند، و چنین نسلی را برای پاسداری آن تربیت می كنند.

دلیـل بـر عـمومیت مفهوم امانت در اینجا علاوه بر گستردگی و اطلاق لفظ، روایات متعددی است كه در تفسیر امانت وارد شده ، گاهی امانت به معنی امامت (امامان معصوم ) كه هر امام آن را به امام بعد از خود می سپارد تفسیر شده و گاه به مطلق ولایت و حكومت .

جـالب ایـنكه (زراره ) كه از شاگردان بزرگ امام باقر (علیه السلام ) و امام صادق (علیه السلام ) است چنین می گوید: (منظور از جمله ان تؤ دوا الامانات الی اهلها (آیه 58 سوره نساء) این است كه ولایت و حكومت را به اهلش واگذارید)!.

و ایـن نـشـان مـی دهـد كـه حـكـومـت از مهمترین ودیعه های الهی است كه باید آن را به اهلش سپرد.

هـمـچـنـیـن دلیل عمومیت عهد و پیمان ، تعبیراتی است كه در سایر آیات قرآن آمده از جمله و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم : (به عهد خداوند وفا كنید هنگامی كه عهد و پیمان بستید) (نحل - 91).

قابل توجه اینكه در بعضی از آیات قرآن تعبیر به (ادای امانت ) و یا(عدم خیانت در امـانـت ) شـده ، در حـالی كـه در آیـه مـورد بـحث تعبیر به (رعایت امانت ) شده كه هم شامل ادا می شود هم محافظت و مراقبت كامل از آن .

بـنـابراین اگر كوتاهی در اصلاح چیزی كه مورد امانت است باعث ضرر یا خطری بشود شخص امین موظف است كه در اصلاح آن نیز بكوشد (و به این ترتیب سه كار لازم است اداء و حفظ و اصلاح ).

بـه هـر حـال مسلم است كه پایبند بودن به تعهدات و حفظ و ادای امانات از مهمترین پایه هـای نـظـام اجـتماعی بشر است و بدون آنها هرج و مرج در سرتاسر جامعه به وجود خواهد آمـد، بـه همین دلیل حتی افراد و ملتهائی كه اعتقاد الهی و مذهبی نیز ندارند برای مصون مـاندن از این هرج و مرج اجتماعی ناشی از خیانت در عهد و امانت ، خود را موظف به انجام این دو برنامه لااقل در مسائل كلی اجتماعی می دانند.

در زمـیـنـه اهـمـیـت امـانـت در جـلد سـوم تـفـسـیـر نـمـونـه صـفـحـه 432 بـه بـعـد (ذیـل آیـه 58 سـوره نـسـاء) و در جـلد هـفـتـم تـفـسـیـر نـمـونـه صـفـحـه 136 (ذیـل آیـه 27 سـوره انـفـال ) و در زمـیـنـه وفـاء بـه عـهـد جـلد چـهـارم صـفـحـه 242 (ذیـل آیـه یـك سـوره مـائده ) و جـلد 11 صـفـحـه 382 (ذیل آیه 91 سوره نحل ) مشروحا بحث كرده ایم .

بالاخره در نهمین آیه آخرین ویژگی مؤ منان را كه محافظت بر نمازها است

بـیـان كـرده مـی گـویـد: (آنـها كسانی هستند كه در حفظ نمازهای خویش می كوشند) (و الذین هم علی صلواتهم یحافظون ).

جـالب ایـنكه : نخستین ویژگی مؤ منان را خشوع در نماز و آخرین صفت آنها را محافظت بر نـمـاز شمرده است ، از نماز شروع می شود و به نماز ختم می گردد چرا كه نماز مهمترین رابطه خلق و خالق است .

نماز برترین مكتب عالی تربیت است .

نماز وسیله بیداری روح و جان و بیمه كننده انسان در برابر گناهان است .

خلاصه نماز هر گاه با آدابش انجام گیرد زمینه مطمئنی برای همه خوبیها و نیكیها خواهد بود.

یـادآوری ایـن نـكـتـه نـیز لازم است كه آیه نخست و آیه اخیر اشاره به دو مطلب متفاوت می كـنـد، و بـه هـمـیـن دلیـل در آیـه نـخـسـت ، صـلاة به صورت (مفرد) و در آیه اخیر به صورت (جمع ) است ، اولی به مساءله خشوع و توجه خاص درونی كه روح نماز است و اثر بر تمام اعضاء می گذارد اشاره می كند، و دومی به مساءله آداب و شرائط نماز از نظر وقت و زمان و مكان و همچنین از نظر تعداد نمازها، و به نمازگزاران و مؤ منان راستین توصیه می كند در همه نمازها مراقب همه این آداب و شرائط باشند.

در مورد اهمیت نماز در مجلدات مختلف این تفسیر مشروحا بحث كرده ایم :

به جلد نهم صفحه 267 (ذیل آیه 114 سوره هود).

و جلد چهارم صفحه 104 (ذیل آیه 103 سوره نساء).

و جلد سیزدهم (ذیل آیه 14 سوره طه ) مراجعه فرمائید.

بـعـد از ذكـر ایـن صـفـات ممتاز، نتیجه نهائی آن را به این صورت بیان می كند: (آنها وارثانند) (اولئك هم الوارثون ).

همان وارثانی كه فردوس و بهشت برین را به ارث می برند و جاودانه در آن خواهند ماند (الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون ).

(فـردوس ) در اصـل بـه گـفـته بعضی - یك لغت رومی است و بعضی آن را عربی و بـعـضـی اصل آن را فارسی می دانند و به معنی (باغ ) است ، یا باغ مخصوصی كه تمام نعمتها و مواهب الهی در آن جمع است و لذا می توان آن را به عنوان (بهشت برین ) (بهترین و برترین باغهای بهشت ) نامید.

تـعـبـیر به (ارث بردن ) ممكن است اشاره به این باشد كه مؤ منان بدون زحمت به آن مـی رسـنـد هـمـانـنـد ارث كـه انـسـان زحـمـتـی بـرای آن نـكـشـیـده اسـت ، درسـت اسـت كـه نـائل شـدن به مقامات عالی بهشت ، بسیار تلاش و كوشش و پاكی و خودسازی می خواهد ولی آن پاداش عظیم در مقابل این اعمال ناچیز بقدری زیاد است كه گوئی انسان بی زحمت به آن رسیده است .

توجه به این نكته نیز لازم است كه در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سـلّم ) چـنـیـن نـقـل شـده : مـا مـنـكـم مـن احـد الا و له مـنـزلان : مـنـزل فـی الجـنـة ، و مـنـزل فـی النـار، فـان مـات و دخـل النـار ورث اهـل الجـنـة مـنـزله : (هـر یـك از شـمـا بـدون اسـتـثـنـا دارای دو مـنـزل اسـت : مـنـزلی در بـهـشـت ، و مـنزلی در دوزخ ، اگر دوزخی شود و وارد جهنم گردد اهل بهشت منزلگاه او را به ارث می برند).

تعبیر به (ارث ) در آیه مورد بحث ممكن است اشاره به این نكته نیز باشد.

این احتمال را نیز بعضی از مفسران دور ندانسته اند كه تعبیر به ارث در اینجا اشاره به سرانجام كار مؤ منان است ، همچون میراث كه در پایان كار به وارث می رسد.

و بـه هر حال این مرحله عالی بهشت طبق ظاهر آیات فوق مخصوص مؤ منانی است كه دارای صـفـات بـالا هـسـتـنـد، بـه ایـن تـرتـیـب دیـگـر بـهـشـتـیـان در مراحل پائینتر قرار دارند.

نكته ها:

انتخاب فعل ماضی (افلح ) در مورد رستگاری مؤ منان برای تاءكید هر چه بیشتر است ، یـعنی رستگاری آنها آنقدر مسلم است كه گوئی قبلا تحقق یافته ، و ذكر كلمه (قد) قبل از آن نیز تاءكید دیگری برای موضوع است .

تـعـبـیراتی همچون (خاشعون ) (معرضون ) (راعون ) و (یحافظون )... (به صـورت اسـم فـاعل یا فعل مضارع ) همه دلیل بر آن است كه برنامه های مؤ منان راستین در این اوصاف برجسته موقتی و محدود نیست بلكه مستمر و دائمی است .

2 - همسر دائم و موقت

از آیـات فـوق ، اسـتـفـاده مـی شـود كـه تـنـهـا دو گـروه از زنـان بـر مـردان حلال هستند: نخست همسران و دیگر كنیزان (با شرائط مخصوص ) و به همین جهت این آیه در كتب فقهیه در بحثهای نكاح در موارد بسیاری مورد استناد قرار گرفته است .

جـمـعـی از مـفـسـران و فقهای اهل سنت خواسته اند از این آیه شاهدی برای نفی ازدواج موقت بیاورند، و بگویند آن هم در حكم زنا است !.

امـا بـا تـوجـه بـه ایـن حـقـیـقت كه (ازدواج موقت ) (متعه ) به طور مسلم در زمان پیامبر (صـلی اللّه عـلیـه و آله و سلّم ) حلال بوده است و احدی از مسلمانان آن را انكار نمی كنند، مـنـتـهـا بـعـضـی مـی گـویـنـد در آغـاز اسـلام بـوده و بـسـیـاری از صـحـابـه نیز به آن عـمـل كـرده انـد سـپـس ‍ نسخ شده و بعضی می گویند: عمر بن خطاب از آن جلوگیری به عمل آورد.

بـا تـوجـه بـه ایـن واقـعـیـتـهـا مـفـهـوم سـخـن ایـن دسـتـه از دانـشـمـنـدان اهـل تـسـنـن این خواهد بود كه پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) العیاذ بالله زنا را ـ حداقل برای مدتی مجاز شمرده است ، و این غیر ممكن است .

از ایـن گذشته (دقت كنید) متعه بر خلاف پندار این گروه یكنوع ازدواج است ازدواجی است مـوقـت و دارای اكـثـر شـرائط ازدواج دائم ، بـنـابراین قطعا در جمله (الا علی ازواجهم ) داخـل اسـت ، و به همین دلیل به هنگام خواندن صیغه ازدواج موقت از همان صیغه های ازدواج دائم (انـكـحـت و زوجـت ) بـا قـیـد مـدت اسـتـفـاده مـی شـود، و ایـن بـهـتـریـن دلیل بر ازدواج بودن آن است .

دربـاره ازدواج مـوقـت و دلائل مـشـروعـیـت آن در اسـلام و عـدم نـسـخ این حكم و همچنین فلسفه اجـتـمـاعـی آن و پـاسـخ بـه ایـرادات مـخـتـلف در جـلد سـوم صـفـحـه 335 بـه بـعـد (ذیل آیه 24 سوره نساء) مشروحا بحث كرده ایم .

3 - خـشـوع ، روح نـماز است اگر ركوع و سجود و قرائت و تسبیح را جسم نماز بدانیم ، حضور قلب و توجه درونی به حقیقت نماز و كسی كه با او راز و نیاز می كنیم روح نماز است .

خشوع نیز در واقع چیزی جز حضور قلب تواءم با تواضع و ادب و احترام نیست و به این تـرتـیـب روشـن مـی شـود كـه مـؤ مـنـان تنها به نماز به عنوان یك كالبد بی روح نمی نگرند بلكه تمامی توجه آنها به باطن و حقیقت نماز است .

بـسیارند كسانی كه اشتیاق فراوان به حضور قلب و خشوع و خضوع در نمازها دارند اما هر چه می كوشند توفیق آن را نمی یابند.

بـرای تـحـصـیـل خـشـوع و حـضـور قـلب در نـمـاز و سـایـر عـبـادات ، امـور ذیل را دقیقا توصیه می كنیم :

1 - بـدسـت آوردن آنـچـنان معرفتی كه دنیا را در نظر انسان كوچك و خدا را در نظر انسان بـزرگ كـنـد، تـا هـیچ كار دنیوی نتواند به هنگام راز و نیاز با معبود نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد.

2 - توجه به كارهای پراكنده و مختلف ، معمولا مانع تمركز حواس است

و هـر قـدر انـسـان ، توفیق پیدا كند كه مشغله های مشوش و پراكنده را كم كند به حضور قلب در عبادات خود كمك كرده است .

3 - انـتـخـاب مـحـل و مـكـان نـمـاز و سـایـر عـبـادات نـیـز در ایـن امـر، اثـر دارد، بـه هـمـیـن دلیـل ، نـمـاز خـوانـدن در بـرابـر اشـیـاء و چـیـزهـائی كـه ذهـن انـسـان را بـه خـود مـشـغـول مـی دارد مـكـروه اسـت ، و هـمـچـنـیـن در بـرابـر درهـای بـاز و مـحـل عـبـور و مـرور مـردم ، در مـقـابـل آئیـنـه و عـكـس و مـانـنـد ایـنـهـا، بـه هـمـیـن دلیـل مـعـابد مسلمین هر قدر ساده تر و خالی از زرق و برق و تشریفات باشد بهتر است چرا كه به حضور قلب كمك می كند.

4 - پـرهـیـز از گـنـاه نیز عامل مؤ ثری است ، زیرا گناه قلب را از خدا دور می سازد، و از حضور قلب می كاهد.

5 - آشـنـائی بـه مـعـنـی نـمـاز و فـلسـفـه افـعـال و اذكـار آن ، عامل مؤ ثر دیگری است .

6 - انـجـام مـسـتـحـبـات نـمـاز و آداب مـخـصـوص آن چـه در مـقـدمـات و چـه در اصل نماز نیز كمك مؤ ثری به این امر می كند.

7 - از همه اینها گذشته این كار، مانند هر كار دیگر نیاز به مراقبت و تمرین و استمرار و پـیـگـیـری دارد، بـسـیـار مـی شود كه در آغاز انسان در تمام نماز یك لحظه كوتاه قدرت تـمـركز فكر پیدا می كند، اما با ادامه این كار و پیگیری و تداوم آنچنان قدرت نفس پیدا مـی كـنـد كـه می تواند به هنگام نماز دریچه های فكر خود را بر غیر معبود مطلقا ببندد! (دقت كنید).

آیه و ترجمه





و لقد خلقنا الانسان من سللة من طین (12)

ثم جعلناه نطفة فی قرار مكین (13)

ثـم خـلقـنـا النـطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظما فكسونا العظام لحما ثم اءنشاءنه خلقا اءخر فتبارك الله اءحسن الخالقین (14)

ثم إ نكم بعد ذلك لمیتون (15)

ثم إ نكم یوم القیمة تبعثون (16)





ترجمه :



12 - ما انسان را از عصاره ای از گل آفریدیم .

13 - سپس آن را نطفه ای در قرارگاه مطمئن (رحم ) قرار دادیم .

14 - سـپـس نـطفه را به صورت علقه (خون بسته ) و علقه را به صورت مضغه (چیزی شـبـیـه گـوشت جویده ) و مضغه را به صورت استخوانهائی در آوردیم ، از آن پس آن را آفرینش تازه ای ایجاد كردیم ، بزرگ است خدائی كه بهترین خلق كنندگان است !

15 - سپس شما بعد از آن می میرید.

16 - سپس در روز قیامت برانگیخته می شوید.

تفسیر:

مراحل تكامل جنین در رحم مادر

ذكـر اوصـاف مـؤ مـنـان راسـتـین و همچنین پاداش بی نظیری كه خداوند به آنها می دهد در آیات گذشته ، این شوق را در دلها زنده می كند كه باید به صفوف آنها پیوست ، اما از چه راهی ؟ و از كدام طریق ؟

آیـات مـورد بـحـث و قـسـمـتـی از آیـات آیـنـده ، طـرق اسـاسـی تـحـصـیـل ایـمـان و مـعـرفـت را نـشان می دهد، نخست دست انسان را گرفته و به كاوش در اسرار درون و

(سـیـر در عـالم انـفـس ) وا مـی دارد، و در آیـاتی كه بعد از آن خواهد آمد او را به جهان برون و موجودات شگرف عالم هستی توجه می دهد و به (سیر آفاقی ) می پردازد.

نـخـسـت مـی گـویـد: (مـا انـسـان را از چـكـیـده و خـلاصـه ای از گل آفریدیم ) (و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین ).

آری ایـن گـام نـخـسـت اسـت كـه انـسـان بـا آن عـظمت ، با آنهمه استعداد و شایستگی ها این افـضـل مـخلوقات و برترین موجودات جهان از خاكی بی ارزش است همان خاكی كه در كم ارزش بـودن ضـرب المـثـل اسـت ، و ایـن نهایت قدرتنمائی او است كه از چنین مواد ساده ای چنان موجود بدیعی آفرید.

در آیه بعد اضافه می كند:

(سـپـس او را نطفه ای قرار دادیم در قرارگاه امن و امانی ) (ثم جعلناه نطفة فی قرار مكین ).

در حـقـیـقت نخستین آیه به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم و فرزندان او اشاره می كند كه هـمـه بـه خـاك بـاز مـی گـردنـد و از گـل بـرخـاسـتـه انـد، امـا در دومـیـن آیـه به تداوم نسل آدم از طریق تركیب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه می دهد.

در حـقـیقت این بحث شبیه تعبیری است كه در آیات 7 و 8 سوره سجده آمده است : و بدء خلق الانـسـان مـن طـیـن ثـم جـعـل نـسـله مـن سـلالة مـن مـاء مـهـیـن (آغـاز آفـریـنـش انـسـان را از گل قرار داد و نسل او را از چكیده ای از آب بی ارزش ).

تـعـبـیـر از رحـم به (قرار مكین ) (قرارگاه امن و امان ) اشاره به موقعیت خاص رحم در بدن انسان است ، در واقع در محفوظترین نقطه بدن كه از هر طرف

كـاملا تحت حفاظت است قرار گرفته ، ستون فقرات و دنده ها از یك سو، استخوان نیرومند لگـن خـاصـره از سـوی دیـگـر، پـوششهای متعدد شكم از سوی سوم حفاظتی كه از ناحیه دستها به عمل می آید از سوی چهارم ، همگی شواهد این قرارگاه امن و امان است .

بـعـد بـه مـراحل شگفت آور و بهت آور سیر نطفه در رحم مادر و چهره های گوناگون خلقت كـه یـكـی بـعد از دیگری در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر می شود اشاره كرده می فرماید: (سپس ما نطفه را به صورت خون بسته ای درآوردیم و بعد این خون بسته را بـه (مـضـغـه ) كـه شـبـیـه گـوشـت جـویـده اسـت تـبـدیـل كـردیم و بعدا آن را به صورت استخوان در آوردیم ، و از آن پس بر استخوانها گوشت پوشاندیم ) (ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام لحما).

ایـن چـهـار مـرحـله مـتـفـاوت كـه بـه اضـافـه مـرحـله نـطـفـه بـودن ، مراحل پنجگانه ای را تشكیل می دهد هر كدام برای خود عالم عجیبی دارد مملو از شگفتیها كه در علم جنین شناسی امروز دقیقا مورد بررسی قرار گرفته و پیرامون آن كتابها نوشته انـد، ولی روزی كـه قـرآن از ایـن مـراحـل مختلف خلقت جنینی انسان و شگفتیهای آن سخن می گفت ، اثری از این علم و دانش نبود.

و در پـایـان آیـه بـه آخـریـن مـرحـله كه در واقع مهمترین مرحله آفرینش بشر است با یك تـعـبـیـر سـر بـسته و پر معنی اشاره كرده می فرماید: (سپس ما او را آفرینش تازه ای بخشیدیم ) (ثم انشاناه خلقا آخر).

(بـزرگ و پـر بـركت است خدائی كه بهترین خلق كنندگان است ) (فتبارك الله احسن الخالقین ).

آفرین بر این قدرتنمائی بی نظیر كه در ظلمتكده رحم این چنین تصویر

بدیعی با اینهمه عجائب و شگفتیها بر قطره آبی نقش می زند.

آفـریـن بـر آن عـلم و حـكـمـتـی كـه ایـنـهمه استعداد و لیاقت و شایستگی را در چنین موجود ناچیزی ایجاد می كند، آفرین بر او و بر خلقت بی نظیرش .

ضـمـنـا بـایـد تـوجـه داشـت كـه (خـالق ) از مـاده خـلق ، و خـلق در اصـل بـه مـعـنـی انـدازه گـیـری است ، هنگامی كه یك قطعه چرم را برای بریدن ، اندازه گـیـری مـی كـنـنـد، عـرب واژه (خـلق ) در بـاره آن بـه كـار مـی برد، و از آنجا كه در آفـریـنش مساءله اندازه گیری بیش از همه چیز اهمیت دارد این كلمه خلق در باره آن به كار رفته است .

تـعـبـیـر بـه (احـسـن الخـالقـیـن ) (بـهـتـریـن آفـریـنـنـدگـان ) ایـن سـؤ ال را به وجود می آورد كه مگر غیر از خدا آفریدگار دیگری وجود دارد؟!

بعضی از مفسران توجیهات گوناگونی برای آیه كرده اند، در حالی كه نیازی به این توجیهات نیست ، و كلمه خلق به معنی اندازه گیری و صنعت درباره غیر خداوند نیز صادق است ، ولی البته خلق خدا با خلق غیر او از جهات گوناگونی متفاوت است :

ـ خـداوند ماده و صورت اشیاء را می آفریند، در حالی كه اگر انسان بخواهد چیزی ایجاد كـنـد تنها می تواند با استفاده از مواد موجود این جهان صورت تازه ای به آن ببخشد مثلا از مـصـالح سـاخـتـمـانـی خـانـه ای بـسـازد، یـا از آهـن و فـولاد، اتومبیل یا كارخانه ای اختراع كند.ـ از سـوئی دیگر خلقت و آفرینش خداوند، نامحدود است و او آفریدگار همه چیز است الله خـالق كل شی ء (سوره رعد آیه 16) در حالی انسان موجودات بسیار محدودی را می تواند ابـداع كـنـد، و گـاه تـواءم بـا انـواع ضـعـفـهـا و نـقـصـهـا اسـت كـه در جـریـان عمل باید آنها را تكمیل كند، اما خلق و ابداع پروردگار خالی از هر گونه عیب و نقص است .

ـ از سوی سوم در آنجا كه انسان توانائی بر این امر پیدا می كند، آن نیز به اذن

و فرمان خدا است كه بی اذن او در عالم حتی برگی بر درختی نمی جنبد چنانكه درباره حضرت مسیح (علیه السلام ) در سوره مائده آیه 110 می خوانیم و اذ تخلق من الطین كهیئة الطـیـر باذنی : (در آن هنگام كه تو از گل ، صورتی همچون صورت پرنده به اذن من خلق می كردی ).

آیـه بـعـد از مـسـاءله تـوحـیـد و شـنـاخت مبدء به طرز زیبا و ظریفی به مساءله (معاد) مـنـتـقـل مـی شود، و می گوید: این انسان با همه شگفتیهایش تا ابد زنده نمی ماند، زمانی فـرا مـی رسد كه این ساختمان عجیب از هم فرو می ریزد و شما بعد از این زندگی همگی می میرید (ثم انكم بعد ذلك لمیتون ).

ولی بـرای ایـنـكـه ایـن تـصور پیش نیاید كه با مردن انسان همه چیز پایان می گیرید (پـس ایـن آفـرینش با اینهمه شكوه و عظمت برای این چند روز زندگی امری بیهوده بوده اسـت ) بـلافـاصـله مـی افـزایـد: (سـپس شما روز قیامت بار دیگر به زندگی باز می گـردیـد و بـرانـگـیـخـتـه مـی شـوید) (البته در سطحی عالیتر و در جهانی وسیعتر و گسترده تر) (ثم انكم یوم القیامة تبعثون ).

نكته ها:

1 - اثـبـات مـبـدء و مـعـاد با یك دلیل ـ جـالب ایـنـكه در آیات فوق برای اثبات وجود خدا وقـدرت و عـظـمت او از هـمـان دلیـلی اسـتـفـاده شـده اسـت كـه در سـوره حـج بـرای اثـبـات مـعـاد، و آنمـــســـاءله مـــراحـــل مـخـتـلف خـلقـت انـسـان در عـالم جـنـیـن اسـت و اتـفـاقـا درذیـل هـمـین آیات مورد بحث چنانكه دیدیم گریزی به مساءله معاد نیز زده شده است .

آری از یـكـسـو مـی تـوان عـظـمـت خـدا را از عـجـائب خـلقـت انسان در مخفیگاه رحم كه هر روز شكل و نقش تازه ای به خود می گیرید شناخت كه گوئی جمعی نقاش چیره دست ، گروهی صنعتگر و ابداعگر ماهر در كنار این قطره آب نشسته اند و شب و روز روی آن كار می كنند و ایـن ذره نـاچـیـز را در زمـان بـسـیـار كـوتـاهـی بـا ظـرافـت فـوق العـاده از مراحل و گذرگاههای مختلف حیات می گذرانند.

اگـر مـی تـوانـسـتـیـم از مـراحـل رشـد و نـمـو جـنـیـن بـطـور كامل فیلم برداری كنیم و آنها را از مقابل چشم بگذرانیم آنگاه می فهمیدیم چه شگفتیها در این كار نهفته است ؟

هـر چـنـد پیشرفت فوق العاده جنین شناسی در عصر ما و تحقیقات روز افزون دانشمندان و تـجـربـیـات و آزمـایـشـهـایـشـان روی ایـن امـر، بـسـیـاری از مسائل را روشن ساخته و هنگامی كه انسان در برابر نتیجه این تحقیقات قرار می گیرید بی اختیار جمله فتبارك الله احسن الخالقین را زمزمه می كند.

و از سـوی دیـگـر ایـن آفـریـنـشـهـای پـی در پـی كـه هـر روز چهره تازه ای به خود می گیرید، و اصولا پیدایش یك انسان كامل از یك قطره كوچك آب ، بیانگر قدرت خداوند بر مـسـاءله مـعـاد و بـازگـشـت انـسـان بـه زنـدگی مجدد است ، و به این ترتیب با بیان یك دلیل دو هدف و با یك كرشمه دو كار، انجام شده است .

2 - آخـــریـــن مـــرحـــله تـــكـــامـــل انـــســـان در رحـــم جـــالب ایـــنـــكـــه درمــراحـل پـنـجـگـانـه ای كـه بـرای آفرینش انسان در آیه فوق ذكر شده همه جا تعبیر به(خـلق ) شـده اسـت ، امـا هـنـگامی كه به آخرین مرحله می رسد تعبیر به (انشاء) میكند.

(انشاء) همانگونه كه ارباب لغت گفته است به معنی (ایجاد كردن چیزی

تـواءم بـا تـربـیـت آن ) اسـت ، ایـن تـعـبـیـر نـشـان مـی دهـد كـه مـرحـله اخـیـر بـا مـراحـل قـبـل (مـرحله نطفه و علقه و مضغه و گوشت و استخوان ) كاملا متفاوت است مرحله ای اسـت مـهـم كه قرآن از آن سر بسته یاد كرده و تنها می گوید: (سپس ما به آن آفرینش تازه ای دادیم ) و بلافاصله پشت سر آن (فتبارك الله احسن الخالقین ) می گوید.

ایـن چـه مـرحـله ای اسـت كـه این قدر شایان اهمیت است ، این همان مرحله ای است كه جنین وارد مـرحـله حـیـات انـسـانـی مـی شـود، حـس ‍ و حـركت پیدا می كند، و به جنبش در می آید كه در روایات اسلامی از آن تعبیر به مرحله (نفخ روح ) (دمیدن روح در كالبد) شده است .

ایـنجا است كه انسان با یك جهش بزرگ زندگی نباتی و گیاهی را پشت سر گذاشته و گام به جهان حیوانات و از آن برتر به جهان انسانها می گذارد، و فاصله آن با مرحله قـبـل آنـقدر زیاد است كه تعبیر از آن با جمله ثم خلقنا كافی نبود و لذا (ثم انشاءنا) فرمود.

در ایـنـجـا اسـت كـه انـسـان ، سـاختمان ویژه ای پیدا می كند كه او را از همه جهان ممتاز می سـازد، بـه او شایستگی خلافت خدا در زمین می دهد، و قرعه امانتی را كه كوهها و آسمانها بار آن را نتوانست كشید، به نام او می زنند.

در واقع همینجا است كه (عالم كبیر) با همه شگفتیهایش در این (جرم صغیر) منطوی و پیچیده می شود و به راستی شایسته (تبارك الله احسن الخالقین ) است .

3 - لبـــاس گـــوشـــتـــیـــن بـــر انـــدام اســـتــخـوانـهـا! نـویـسـنـده تـفـسـیـر فـــیظـلال ذیـل آیـه مـورد بـحـث در ایـنـجـا جـمـله عـجـیـبـی نـقـل مـی كـنـد و آن ایـنكه : جنین بعد از آنكه مرحلهعـلقـه و مـضـغـه را پـشـت سـرگـذاشـت تـمـام سـلولهـایـشتبدیل به سلولهای استخوانی می شود و بـعـد از آن تـدریـجـا عـضلات و گوشت روی آن رامـی پوشاند، بنابراین جـمـله كـسـونـا العـظـام لحـمـا یـك مـعـجـزه عـلمـی اسـت كـه پـرده از روی اینمساءله

كـه در آن روز بـرای هـیـچكس روشن نبود بر می دارد، زیرا قرآن نمی گوید: ما مضغه را تـبـدیـل بـه اسـتـخـوان و گـوشـت كـردیـم بـلكـه مـی گـویـد: مـا مـضـغـه را تـبـدیـل به استخوان كردیم و بر استخوانها لباس گوشت پوشاندیم اشاره به اینكه مضغه نخست تبدیل به استخوان می شود و بعد از آن گوشت روی آن را می پوشاند.

4 - لباس مقاوم برای استخوانها!

اصولا اینكه از عضلات تعبیر به لباس می كند خود گویای این واقعیت است كه اگر این لبـاس بـر اسـتـخـوانـهـا نـبـود بـسـیـار انـدام انـسـان زشـت و نـازیـبـا بود (درست همانند اسكلتهائی كه همه ما خود آن یا لااقل عكس آن را دیده ایم ).

از این گذشته لباس حافظ بدن است ، عضلات نیز حافظ استخوانها هستند كه اگر آنها نـبـودنـد، ضربه هائی كه بر بدن وارد می شد استخوانها را مرتبا صدمه می زد یا می شـكـسـت ، هـمـچـنین كاری را كه لباس در حفاظت انسان از گرما و سرما می كند گوشتها در نـگـهـداری اسـتـخـوانها كه ستون اصلی بدن هستند انجام می دهند اینها همه نشان دهنده دقت قرآن در تعبیرات است .

آیه و ترجمه





و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق و ما كنا عن الخلق غافلین (17)

و اءنزلنا من السماء ماء بقدر فاسكنه فی الا رض و إ نا علی ذهاب به لقادرون (18)

فاءنشاءنا لكم به جنات من نخیل و اءعناب لكم فیها فواكه كثیرة و منها تاءكلون (19)

و شجرة تخرج من طور سیناء تنبت بالدهن و صبغ للاكلین (20)

و إ ن لكـم فـی الا نـعـم لعـبـرة نـسـقـیـكم مما فی بطونها و لكم فیها منافع كثیرة و منها تاءكلون (21)

و علیها و علی الفلك تحملون (22)





ترجمه :



17 - مـا بـر بـالای سـر شـمـا هـفـت راه (طـبـقـه ) قـرار دادیـم ، و مـا از خـلق (خـود) غافل نبوده و نیستیم .

18 - و از آسـمـان آبـی به اندازه معین نازل كردیم و آن را در زمین (در مخازن مخصوصی ) ساكن نمودیم و ما بر از بین بردن آن كاملا قادریم .

19 - سـپـس بـه وسـیـله آن بـاغـهـائی از درخـت نـخـل و انـگـور بـرای شـما ایجاد كردیم ، بـاغـهـائی كـه در آن مـیـوه هـای بـسـیـار اسـت و از آن تناول می كنید.

20 - و نـیـز درخـتـی كـه از طـور سـیـنـا مـی رویـد و از آن روغن و (نان خورش ) برای خورندگان فراهم می گردد.

21 - و برای شما در چهارپایان عبرتی است ، از آنچه در درون آنها است (از شیر) شما را سیراب می كنیم و برای شما در آنها منافع فراوانی است و از گوشت آنها می خورید.

22 - و بر آنها و بر كشتیها سوار می شوید.

تفسیر:

باز هم نشانه های توحید

گـفـتـیـم قـرآن پـس از ذكـر صـفـات مـؤ مـنـان بـه طـرق تـحـصـیـل ایـمان پرداخته ، و در آیات گذشته چنانكه دیدیم از آیات انفسی و نشانه های عـظـمـت پـروردگـار در وجـود خود ما سخن گفت ، اكنون به جهان برون و آیات آفاقی می پردازد و عظمت آفرینش را در آسمان و زمین منعكس می كند:

نخست می فرماید: (ما بر فراز شما هفت طریقه آفریدیم ) (و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق ).

(طـرائق ) جـمـع (طـریـقـه ) بـه مـعـنـی (راه ) یـا بـه معنی (طبقه ) است ، در صـورت اول مـعـنی آیه چنین می شود كه ما هفت راه بالای سر شما آفریدیم ، ممكن است این راهها طرق رفت و آمد فرشتگان باشد، و ممكن است مدار گردش ستارگان آسمان .

بنابر معنی دوم مفهومش این است كه ما هفت طبقه (هفت آسمان ) بر فراز شما آفریدیم .

درباره آسمانهای هفتگانه قبلا سخن بسیار گفته ایم آنچه در اینجا به عنوان اشاره باید گـفـت ایـن اسـت كـه اگـر عـدد هفت را به معنی (تكثیر) بگیریم مفهومش این است كه بر فراز شما عالمهای بسیار و كرات و كواكب و سیارات بیشماری است .

تـعـبـیـر بـه طـبـقـه هـرگز نباید افلاك بطلمیوسی را كه همچون پوست پیاز بر فراز یـكـدیـگر قرار داشتند تداعی كند، و چنین تصور شود كه قرآن بر این فرضیه نادرست تـكـیـه كـرده ، بـلكـه (طـرائق و طـبـقـات ) اشـاره بـه عـوالمـی اسـت كـه در فـواصل مختلف از ما قرار دارند و نسبت به ما هر یك فوق دیگری است ، بعضی دورتر و بعضی نزدیكتر.

و اگر عدد (سبع ) (هفت ) را، عدد (شمارش و تعداد) بگیریم ، مفهومش این است غیر از ایـن عـالمـی كـه شـمـا مـی بینید (مجموعه ثوابت و سیارات و كهكشانها) شش عالم دیگر ما فوق آن قرار دارد كه هنوز دست علم و دانش بشر به آن نرسیده است .

و هـرگـاه به نقشه منظومه شمسی و قرار گرفتن سیارات مختلف بر گردد آن درست دقت كـنـیـم تـفـسـیـر دیگری نیز برای این آیه می توان یافت و آن اینكه از این نه سیاره كه گـرد آفـتـاب می گردند دو سیاره (عطارد و زهره ) مدارشان زیر مدار زمین است ، در حالی كـه شـش ‍ سـیـاره دیگر مدارشان بیرون مدار زمین و شبیه طبقاتی است كه یكی بر فراز دیـگـری قـرار گـرفـتـه و هـنـگامی كه مدار كره ماه را كه آنهم گرد زمین می چرخد بر آن بیفزائیم عدد هفت مدار (مسیر) یا هفت طبقه تكمیل می گردد (دقت كنید).

و از آنجا كه تعدد عوالم و طرق آنها ممكن است این توهم را به وجود آورد كه آیا این وسعت و عـظـمـت عـالم مـوجـب نـخـواهـد شـد كـه آفـریـدگـار از آنـهـا غـافـل گـردد، در پـایـان آیـه بـلافـاصـله مـی فـرمـایـد: مـا هـرگـز از آفـریـنـش خـود غافل نبوده و نخواهیم بود (و ما كنا عن الخلق غافلین ).

تكیه بر روی عنوان (خلق ) در اینجا اشاره به این است كه مساءله آفرینش و خلقت به خـودی خود دلیل علم آفریدگار و توجه او به آنها است ، مگر می شود (آفریننده ) از (آفریده ) خود غافل باشد؟!.

این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد كه منظور این است : ما راههای فراوانی برای آمد و شـد فـرشـتـگـان بـر فـراز شـمـا قـرار دادیـم و از حـال شـمـا غـافـل نـیـسـتـیـم و فـرشـتـگـان مـا نـیـز شـاهـد و نـاظـر اعمال شمایند.

آیه بعد به یكی دیگر از مظاهر قدرت الهی كه از بركات آسمان و زمین محسوب می شود یعنی باران اشاره كرده می گوید: (ما از آسمان آبی فرو فرستادیم به اندازه معین ) (و انزلنا من السماء ماء بقدر).

نـه آنـقـدر زیـاد كـه زمـیـنـهـا را در خـود غـرق كند، و نه آنقدر كم كه تشنه كامان در جهان گیاهان و حیوانات سیراب نگردند.

آری از (آسـمـان ) كـه بـگـذریم و به (زمین ) بپردازیم یكی از مهمترین مواهب الهی آبی است كه مایه حیات همه موجودات زنده است .

سـپـس بـه مـسـاءله مـهـمتری در همین رابطه كه مساءله ذخیره آبها در منابع زیرزمینی است پـرداخـتـه مـی گـویـد ما این آب را در زمین در مخازن مخصوص ساكن كردیم ، در حالی كه اگـر می خواستیم آن را از بین ببریم كاملا قدرت داشتیم (فاسكناه فی الارض و انا علی ذهاب به لقادرون ).

مـی دانـیـم قـشـر روئیـن زمـیـن از دو طـبـقـه كـامـلا مـخـتـلف تشكیل یافته : طبقه نفوذپذیر

و طـبـقـه نـفوذ ناپذیر، اگر تمام قشر زمین نفوذ پذیر بود آبهای باران فورا در اعماق زمـیـن فـرو مـی رفتند و بعد از یك باران ممتد و طولانی همه جا خشك می شد و قطرهای آب پیدا نبود!

و اگـر تـمـام قـشـر زمـیـنـی طـبـقـه نـفـوذ نـاپـذیـر هـمـچـون گـل رس بـود تمام آبهای باران در سطح زمین می ماندند آلوده و متعفن می شدند و عرصه زمین را بر انسان تنگ می كردند، و این آبی كه مایه حیات است مایه مرگ انسان می شد.

ولی خـداونـد بـزرگ و منان قشر بالا را نفوذ پذیر و قشر زیرین را نفوذ ناپذیر قرار داده تـا آبـهـا در زمـیـن فـرو رونـد و در منطقه نفوذ ناپذیر مهار شوند و ذخیره گردند، و بـعـدا از طـریـق چـشـمـه هـا، چـاهها و قناتها مورد استفاده واقع شوند، بی آنكه بگندند و تولید مزاحمت كنند یا آلودگی پیدا كنند.

ایـن آب گـوارائی را كـه مـا امـروز از چاه عمیق بیرون می كشیم و با نوشیدن آن جان تازه پـیـدا مـی كـنـیـم مـمـكـن اسـت از قـطـرات بـارانـی بـاشـد كـه هـزاران سـال قـبـل از ابـرهـا نـازل شـده و در اعـماق زمین برای امروز ذخیره گشته است ، بی آنكه فاسد شود.

بـه هـر حـال كسی كه انسان را برای زندگی آفرید و مهمترین مایه حیات او را آب قرار داد مـنـابـع بـسـیـار مـهـمـی بـرای ذخـیـره ایـن مـاده حـیـاتـی قبل از او آفریده و آبها را در آن ذخیره كرده است !

البـتـه قـسـمـتی از ذخیره های این ماده حیاتی بر فراز كوهها است (به صورت برفها و یـخـهـا) كـه گـاهـی هـمـه سـاله آب شـده جـریـان مـی یـابـد و گـاه صـدهـا و یـا هـزاران سـال بـر قـله كـوهـی مـی مـانـنـد تـا روزی كـه فـرمـان نـزول بـه آنـهـا داده شـود و بر اثر تغییر حرارت جوی به سوی دشت و هامون سرازیر گردد و زمینهای تشنه را سیراب كند،

ولی بـا تـوجـه بـه كلمه (فی ) در (فی الارض ) چنین به نظر می رسد كه آیه اشاره به منابع زیر زمینی آب می كند نه فوق زمینی .

در آیـه بـعـد بـه دنـبـال نـعمت پر بركت باران به محصولاتی كه از آن می روید اشاره كـرده مـی گـویـد: (مـا بـه وسـیـله ایـن آب ، بـاغـهـائی از درخـت نخل و انگور برای شما ایجاد كردیم ، باغهائی كه در آن میوه های بسیار است و از آن می خـوریـد) (فانشانا لكم به جنات من نخیل و اعناب لكم فیها فواكه كثیرة و منها تاكلون ).

خـرمـا و انـگـور تـنـهـا مـحـصـول آنـهـا نـیـسـت بـلكـه ایـن دو مـحـصول عمده و پرارزش آنها است و گرنه انواع مختلفی از دیگر میوه ها در آن یافت می شود.

جـمـله (و مـنـهـا تـاءكـلون ) (از آن مـی خـوریـد) مـمـكـن اسـت اشـاره بـه ایـن بـاشـد كـه محصول این باغهای پر بركت تنها میوه های آنها نیست ، بلكه خوردنی بخشی از آن است .

ایـن بـاغـها (از جمله نخلستانها) استفاده های فراوان دیگری برای زندگی انسان دارد، از بـرگـهای آنها، فرش ، و گاهی لباس درست می كنند، از چوبهای آنها خانه می سازند، از ریـشـه هـا و برگها و میوه های بعضی از این درختان مواد داروئی می گیرند، و نیز از بسیاری از آنها علوفه برای دامها، و از چوب آنها برای سوخت استفاده می كنند.

فـخـر رازی در تـفـسـیر خود این احتمال را نیز داده است كه منظور از (منها تاكلون ) این اسـت كـه زنـدگی و روزی شما از این باغها اداره می شود، درست همانند اینكه در فارسی می گوئیم : فلانكس از فلان كسب و كار نان می خورد (یعنی گذران زندگی او از آن است ).

این نكته نیز قابل توجه است كه در آیات فوق ، مبدء حیات انسانی آب

نـطـفه شمرده شده ، و مبدء حیات گیاهی آب باران ، در واقع این دو نمونه برجسته حیات هر دو از آب سرچشمه می گیرند، آری قانون خداوند، قانون واحد و گسترده ای در همه جا است .

بـعـد به یكی دیگر از درختان پر بركتی كه از همین آب باران پرورش می یابد اشاره كـرده مـی گوید: علاوه بر این باغهای نخل و انگور و میوه های دیگر درختی ایجاد كردیم كـه از طـور سیناء می روید و از آن روغن و نان خورش برای خورندگان بدست می آید (و شجرة تخرج من طور سیناء تنبت بالدهن و صبغ للاكلین ).

در ایـنـكـه مـنـظـور از (طـور سـیـنـاء) چـیـسـت ، مـفـسـران دو احتمال عمده داده اند:

نـخـسـت اینكه اشاره به همان كوه طور معروف است كه در صحرای سینا قرار دارد، و اگر مـی بـیـنـیـم كـه قـرآن در ایـنجا درخت زیتون را به عنوان درختی كه از كوه طور می روید توصیف كرده به خاطر آن است كه عربهای حجاز هنگامی كه از بیابانهای خشك این منطقه مـی گـذشـتـنـد و به شمال رو می آوردند نخستین منطقه ای كه در آن به درختهای پر بار زیـتـون بـر خورد می كردند، منطقه طور در جنوب صحرای سیناء بوده است ، مشاهده نقشه جغرافیائی این مطلب را به خوبی روشن می كند.

احـتـمـال دیـگـر ایـنـكـه طـور سـیـناء جنبه توصیفی دارد و به معنی كوه پربركت یا كوه پـردرخـت یـا كـوه زیبا است (چون طور به معنی كوه و سیناء به معنی پر بركت و زیبا و مشجر است ).

واژه (صبغ ) در اصل به معنی رنگ است ، ولی از آنجا كه انسان به هنگام

خـوردن غـذا مـعـمولا نان خود را با خورشی كه می خورد رنگین می كند به تمام انواع نان خـورشـهـا، (صـبـغ ) گـفـتـه شـده اسـت ، بـه هـر حـال كـلمه صبغ ، ممكن است اشاره به همان روغن زیتون باشد كه با نان می خوردند و یا انواع نان خورشها كه از درختان دیگر استفاده می كردند.

در ایـنـجا سؤ الی پیش می آید كه چرا در میان انواع میوه ها بالخصوص روی این سه میوه تكیه شده است : خرما، انگور و زیتون ؟

در پاسخ باید به این نكته توجه داشت كه از نظر تحقیقات علمی غذاشناسان كمتر میوه ای وجود دارد كه برای بدن انسان به اندازه این سه میوه مفید و مؤ ثر باشد.

(روغن زیتون ) برای تولید سوخت و ساز بدن ارزش فراوانی دارد، كالری حرارتی آن بـسـیـار زیـاد، دوسـت صـمـیـمـی كبد انسان ، برطرف كننده عوارض كلیه ها و سنگهای صفراوی و قلنجهای كلیوی ، تقویت كننده اعصاب و بالاخره اكسیر سلامتی است .

در مـورد (خـرمـا) آنقدر توصیف شده كه در این مختصر نمی گنجد: قند فراوان خرما از سـالمـتـریـن قـنـدهـا اسـت و از نـظـر بـسـیـاری از غـذاشـنـاسـان خـرمـا یـكـی از عوامل جلوگیری از سرطان است ، دانشمندان در خرما سیزده ماده حیاتی ، و پنج نوع ویتامین كشف كرده اند كه آن را به صورت یك منبع فوق العاده ارزشمند غذائی در می آورد.

امـا (انـگـور) بـه عقیده بعضی از دانشمندان ، یك داروخانه طبیعی است ، از نظر خواص هـمـچـون شـیر مادر است و دو برابر گوشت در بدن ایجاد حرارت می كند، خون را تصفیه مـی كـنـد، سموم بدن را دفع می نماید، انواع ویتامین موجود در آن به انسان نیرو و توان می بخشد.

بـعـد از بیان گوشه ای از نعمتهای پروردگار در جهان گیاهان كه به وسیله آب باران پرورش می یابد به بخش مهمی از نعمتها و مواهب او در جهان حیوانات پرداخته می گوید: (در چهارپایان برای شما عبرت بزرگی است ) (و ان لكم فی الانعام لعبرة ).

سپس این عبرت را چنین شرح می دهد: (ما از آنچه در درون آنها است شما را سیراب می كنیم ) (نسقیكم مما فی بطونها).

آری شـیـر گـوارا این غذای نیروبخش و كامل از درون این حیوانات ، از لابلای خون و مانند آن بیرون می فرستیم تا بدانید چگونه خداوند قدرت دارد از میان چنین اشیاء ظاهرا آلوده ای یك نوشیدنی به این پاكی و گوارائی بیرون فرستد.

سـپـس اضافه می كند: مسائل عبرت انگیز و بركات حیوانات منحصر به شیر نیست بلكه برای شما در آنها منافع بسیاری است و از گوشت آنها نیز می خورید (و لكم فیها منافع كثیرة و منها تاكلون ).

عـلاوه بر گوشت كه آن نیز در حد اعتدالش از بخشهای عمده مواد غذائی مورد نیاز بدن را تشكیل می دهد، از چرم آنها انواع لباس و خیمه های پر دوام ، و از پشم آنها انواع لباسها و پوششها و فرشها، و از بعضی اجزای بدن آنها مواد داروئی و حتی از مدفوع آنها مواد تقویت كننده برای درختان و زراعتها تهیه می كنید.

از همه اینها گذشته ، از چهارپایان به عنوان مركبهای راهوار در خشكی و از كشتیها برای دریاها استفاده كرده بر چهارپایان و كشتیها سوار و به منزلگاههای

مقصود خود می رسید) (و علیها و علی الفلك تحملون ).

ایـنـهـمـه آثار و خواص و فوائد در این حیوانات به راستی مایه عبرت است ، هم انسان را به آفریننده اینهمه نعمت آشنا می سازد و هم حس شكرگزاری را در او برمی انگیزد.

تنها سؤ الی كه اینجا باقی می ماند این است كه چگونه چهارپایان و كشتیها در یك ردیف قـرار گـرفـتـه انـد؟ امـا بـا تـوجـه بـه یـك نـكـتـه پـاسـخ ایـن سـؤ ال روشـن مـی شـود: زیـرا انـسان نیاز به مركب در همه روی زمین دارد، در كنار مركب برای خـشكی مركبهای دریائی یعنی كشتیها را ذكر می كند و در حقیقت این تعبیر همانند چیزی است كـه در آیـه 70 سوره اسراء كه در مورد مواهب بنی آدم می فرماید: وحملناهم فی البر و البـحـر: (مـا آنـهـا را در خـشـكـیـهـا و دریـاهـا حـمـل و نقل می كنیم ).

آیه و ترجمه





و لقد اءرسلنا نوحا إ لی قومه فقال یاقوم اعبدوا الله ما لكم من إ له غیره اءفلاتتقون (23)

فـقـال المـلؤ االذیـن كـفـروا مـن قـومـه مـا هـذا إ لا بـشـر مـثـلكـم یـریـد اءن یتفضل علیكم و لو شاء الله لا نزل ملائكة ما سمعنا بهذا فی اءبائنا الا ولین (24)

إ ن هو إ لا رجل به جنة فتربصوا به حتی حین (25)





ترجمه :



23 - مـا نـوح را بـه سـوی قـومـش فـرسـتـادیم ، به آنها گفت ای قوم من ! خداوند یكتا را بـپـرسـتـید كه غیر از او معبودی برای شما نیست ، آیا (باز از پرستش بتها) پرهیز نمی كنید؟

24 - جـمـعـیت اشرافی (و مغرور) از قوم نوح كه كافر شده بودند گفتند: این مرد بشری اسـت هـمـچـون شـمـا كـه مـی خـواهـد بـر شما برتری جوید، اگر خدا می خواست پیامبری بفرستد فرشتگانی نازل می كرد، ما چنین چیزی هرگز در نیاكان خود نشنیده ایم .

25 - او فقط مردی است كه مبتلا به نوعی از جنون است ، باید مدتی درباره او صبر كنید (تا مرگش فرا رسد، یا از این بیماری رهائی یابد).

تفسیر:

منطق كوردلان مغرور

از آنـجـا كـه در آیـات گـذشـتـه ، سـخـن از تـوحـیـد و مـعـرفـت خـداونـد و دلائل عظمت

او در جـهـان آفـرینش بود، همین مطلب را در آیات مورد بحث و آیات آینده از زبان پیامبران بزرگ و در لابلای تاریخ آنها بیان می كند.

نـخـسـت از نوح نخستین پیامبر اولواالعزم و منادی توحید شروع كرده می گوید: (ما نوح را به سوی قومش فرستادیم ، او به آنها گفت كه ای قوم من ! الله خداوند یگانه یكتا را بـپـرسـتـیـد كـه غـیـر از او مـعـبـودی بـرای شـمـا نیست ) (و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غیره ).

(آیا با این بیان روشن از پرستش بتها پرهیز نمی كنید)؟ (افلا تتقون ).

(اما جمعیت اشرافی ثروتمند و مغرور كه چشمها را در ظاهر پر می كنند و از درون خالی هـسـتـند، از قوم او گفتند: این مرد تنها بشری همچون شما است با این قید كه حس برتری جـوئی در او تـحـریـك شـده و مـی خـواهـد بـر شـمـا مـسـلط شـود و حـكـومـت كـنـد)! (فـقـال المـلا الذیـن كـفـروا مـن قـومـه مـا هـذا الا بـشـر مـثـلكـم یـریـد ان یتفضل علیكم ).

و بـه ایـن تـرتـیـب انـسـان بـودنـش را نـخـسـتـیـن عـیـبـش دانـسـتـنـد و بـه دنبال آن متهمش ساختند كه او یك فرد سلطه جو است و سخنانش از خدا و توحید و دین و آئین ، همه توطئه ای است برای رسیدن به این مقصود!

سـپـس افـزودنـد: (اگـر خـدا می خواست رسولی بفرستد حتما فرشتگانی را برای این منظور نازل می كرد) (و لو شاء الله لانزل ملائكة ).

و بـرای تـكـمـیـل ایـن اسـتدلال واهی گفتند: (ما هرگز چنین چیزی را از نیاكان پیشین خود نشنیده ایم كه انسانی دعوی نبوت كند و خود را نماینده خدا بداند)! (ما سمعنا بهذا فی آبائنا الاولین ).

ولی این سخنان بی اساس در روح این پیامبر بزرگ اثر نكرد و نوح همچنان

بـه دعـوت خود ادامه می داد و نشانه ای از برتری جوئی و سلطه طلبی در كار او نبود، لذا او را بـه اتـهـام دیـگـری مـتهم ساختند و آن اتهام (جنون و دیوانگی ) بود كه همه پـیـامـبران الهی و رهبران راستین را در طول تاریخ به آن متهم ساختند، گفتند: (او فقط مـردی اسـت كـه مـبـتلا به نوعی از جنون است باید مدتی درباره او صبر كنید تا مرگ او فـرا رسـد و یـا از ایـن جـنـون شـفـا یـابـد)! (ان هـو الا رجل به جنة فتربصوا به حتی حین ).

جـالب ایـنـكـه آنـهـا در ایـن تهمت خود نسبت به این پیامبر بزرگ تعبیر به جنة را (دارای نـوعـی جـنـون اسـت ) بـه كـار بـردنـد، تا بر این واقعیت سرپوش نهند كه زندگی این پـیـغـمـبـر و سـخـنـان او هـمـگی بهترین نشانه عقل و دانش او است در حقیقت آنها می خواستند بـگـویـنـد هـمه اینها درست است ، ولی جنون فنون و چهره های مختلفی دارد كه در بعضی مظاهر عقل نیز هست !!

جـمـله فـتـربـصـوا بـه حتی حین ممكن است اشاره به انتظار مرگ نوح باشد كه مخالفان بـرای آن دقـیـقـه شـماری می كردند تا آسوده خاطر شوند، و ممكن است تاءكیدی بر نسبت جنون به او باشد یعنی انتظار بكشید تا از این بیماری بهبودی یابد!.

بـه هـر حـال آنـهـا در سـخـنـان خـود سـه نـوع اتـهـام واهـی و ضـد و نـقـیـض بـرای نـوح قائل شدند، و هر یك را دلیل بر نفی رسالت او گرفتند.

نـخـسـت ایـنـكـه اصـولا ادعای رسالت از ناحیه بشر دروغ است ! چنین چیزی سابقه نداشت اگر خدا می خواست باید فرشتگانی بفرستد.

دیگر اینكه او مرد سلطه جوئی است و این ادعا را وسیله ای برای رسیدن

به این هدف قرار داده است .

سوم اینكه او عقل درستی ندارد و آنچه می گوید: از این رهگذر است !.

و از آنـجـا كـه پـاسـخ ایـن ایـرادهـا و اتهامات بی اساس و پریشان همه روشن بود و در آیـات دیگر قرآن نیز آمده ، قرآن در اینجا سخنی در این زمینه نمی گوید. زیرا از یكسو مـسـلم اسـت رهـبـر انـسـان بـایـد از جـنـس خـود او بـاشـد تـا بـا نـیـازهـا و دردهـا و مسائل انسان آشنائی داشته باشد، بعلاوه همیشه پیامبران از جنس بشر بوده اند.

از سـوی دیـگـر از زنـدگـی پـیـامـبـران بـه خوبی روشن می شود كه مساءله برادری و تـواضـع و نـفـی هـر گـونـه سـلطـه جـوئی از بـارزتـریـن صـفـاتـشـان بـوده ، و عـقل و هوش و درایتشان نیز حتی بر دشمنانشان آشكار بوده و در لابلای گفته هاشان به آن اعتراف می كردند.